top of page

کُــپــنــــهــــاگ

Updated: Aug 8

یک خوب متعادل به معنای خودمانی


اگر خاص بودن را یک ویژگی عالی تعریف کنیم که بواسطه آن شخصی از سایر افراد معمولی تر متمایز میشود. در این صورت برای خاص بودن باید تا حدی از تعادل خارج شد تا متوسطها یا حتی خوب های معمولی را کنار گذاشت و به سطح ممتاز رسید. آنجا دیگر آقا یا خانم خاص، سر و گردنی از بقیه بالاتر میرود و همه دیگر او را به ویژگی خاصی که دارد میشناسند. شاید شما دوست داشته باشید این فرد خاص را ببینید و مثلا با او یک نوشیدنی یا وعده ای غذا بخورید. یا عکس یادگاری بگیرید. ولی احتمالا بعد مدتی همنشینی با او از این حد از افراط در ویژگی ممتازش خسته میشوید و ترجیح میدهید با یک فرد متعادلتر باقی وقتتان را سپری کنید حتی اگر در همه چیز متوسط باشد و هیچ وقت بطور خاص جایی در میان سرها نداشته باشد. وقتی مساله زندگی کردن مطرح میشود احتمالا دنبال فردی معمولی شبیه خودتان میگردید.


یک شهر هم میتواند چیزی داشته باشد که آنرا از بقیه شهرها در یک ویژگی خاص متمایز میکند و ‌به آن صفت مخصوصی بدهد. چیزی که خصیصه اصلی آن میشود و روح شهر را در کالبد ظاهری کوچه ها و خیابانهایش در بر میگیرد. با این تعریف کپنهاگ در مقایسه سایر پایتخت ها و شهرهای بزرگ مشابه دارای هیچ ویژگی ممتاز و مشخصه خاصی نمیباشد. ولی در عین حال یک خوب به تمام معناست که تعادل را در حد اعلی ش حفظ کرده است. بقول نویسنده ای، هر شهری جنسیت و سنی دارد که به جمعیت شناسی آن شهر ربطی ندارد. مثلا رم زنانه است. لندن تینیجر است، یک کودک خیابونی که از زمان دیکنز هم تغییری نکرده. پاریس مرد جوانی است در اوایل دهه بیست که عاشق زنی از خودش بزرگتر شده است. با این تعریف دانمارک میتوانست به مانند مادر بزرگ باسواد و مهربونی باشد که هر فردی رو مشفقانه در برمیگیرد. چه خواهد یک خانواده باشد که برای تفریح به شهربازی تیوولی (Tivoli) از قدیمی ترین شهربازی های جهان آمده اند؛ یا مادری که در میان پارکهای متعدد شهر دنبال جایی امن و آرام برای بازیگوشی کودک خردسالش میگردد؛ یا گروهی از جوانان پرانرژی که توی فصل زمستان از سوناهای حاشیه تنگه اورسوند (Øresund) که به بصورت اتاقک های شیشه ای ساخته شده بیرون میایند و درحالی که بدنهایشان از حرارت سونا و سرمای هوا قرمز شده است چندین بار توی آب سرد اورسوند با دمای نزدیک صفر درجه شیرجه میزنند؛ یا حتی عشاقی که عصرها روی قایق ها و حاشیه بندرگاه زیر آفتاب ملایم عصرگاهی با هم خلوت کرده اند؛ یا حتی برای فردی تنها، کپنهاگ میتواند جاذبه های داشته باشد.


شاید همین متعادل بودن در همه چیز به آن ویژگی داده است که کمتر در بقیه پایتختها و شهرهای خاص دیده میشود. شاید جذابیت های منحصر بفردش برای عکس گرفتن و استوری گذاشتن کمتر باشد اما عوضش بعد از چند روز ماندن در آن خسته نمیشوید. شاید برای همین است که در همه رتبه بندی های از نظر شاخص های کیفی زندگی پذیری در بالای لیست قراردارد. کپنهاگ یک خوب معمولی خودمانی است که در متعادل بودن بهترین در نوع خودش هست، برای سفر یا حتی برای عمری زندگی.


روز اول: پرواز به کپنهاگ

پنجشنبه_ 27 مارس 2025


دانمارک در مقایسه با سایر کشورهای اروپای شمالی که اغلب بی سروصدا و کم حاشیه هستند به نسبت شور و حال بیشتری دارد. از روزهای طولانی تر و گرمتر گرفته تا همسایگی با آلمان و داشتن مرز خشکی با سرزمین های اصلی. تراکم جمعیتی آن هم در مقایسه با نروژ و سوئد، دانمارک را به کشور پر جنب و جوش اسکاندیناوی تبدیل کرده است.

جدول مقایسه جمعیت و مساحت و تراکم جمعیتی کشورهای اسکاندیناوی و هلند
جدول مقایسه جمعیت و مساحت و تراکم جمعیتی کشورهای اسکاندیناوی و هلند

برای رسیدن به کپنهاگ از سمت جنوب از هر سه مسیر دریایی، هوایی و زمینی میتوان استفاده کرد. اگر چه شهر کپنهاگ در مرز دو جزیره شیلند و آماگر (Zealand and Amager) واقع شده است اما راه رسیدن زمینی به این شهر از طریق عبور با وسیله نقلیه یا قطار از پل ارتباطی ثابت کمربندی بزرگ (Great Belt Bridge به دانمارکی Storebæltsbroen) ممکن است؛ که این جزایر را به مناطق غربی تر و مرز شمالی با آلمان متصل کرده است. ما که تنها قصد ماندن در پایتخت را در سفری چند روزه داشتیم، زحمت رانندگی و عوارض 30 یورویی عبور از این پل را برای طی طریق واگذاشتیم و مسیر هوایی را انتخاب کردیم.


پرواز کوتاه حدود 1 ساعته مان که در فرودگاه کپنهاگ به زمین نشست ساعت 16:30 بود. اینبارهم فرودگاه پایتخت اولین چیزی است که از یک کشور می بینیم و سفرمان از آن شروع میشود. صد افسوس که در مقام مقایسه دیدن فرودگاه پایتخت در کشورخودمان به هیچ وجه خوش آمد گویی مناسبی به مسافران خارجی نیست. با اینکه در فرودگاه کپنهاگ بنرها و تابلوها جشن صدسالگی فرودگاه را گرامی داشتند، فرودگاه به هیچ وجه کهنه و قدیمی به نظر نمیرسید.


فرودگاه در جنوب جزیره آماگر و در مسیر پل معروف تنگه اورسوند واقع شده از همینجا هم قطار، برای شهر مالمو سوئد (Malmo) در آن سوی تنگه وجود دارد و هم با مترو خط M2 طی 20 دقیقه به مرکز شهر کپنهاگ میرسید. برای حمل و نقل عمومی در منطقه شهری کپنهاگ قطار، مترو، اتوبوس، و قایق تنوع و انعطاف پذیری زیادی میدهد. از قبل تصمیم گرفته بودیم برای رفت و آمد های درونی شهری مان بلیط نامحدود 72 ساعته به قیمت 30 یورو را بگیریم که از آن برای رسیدن از فرودگاه به سمت محل اقامت مان هم میشود استفاده کرد. البته برای جابه جایی در محدوده جزیره شیلند و سایر شهرها زون بندی هایی وجود دارد که بلیط نامحدود ما صرفا زونهای 1 تا 4 که محدوده شهر کپنهاگ و فرودگاه است را شامل میشود.


ساعت 17:30 به محل اقامت مان که از Airbnb گرفته بودیم رسیدیم. خانه ای در طبقه اول یک مجتمع نسبتا نوساز در محله نزدیک اسکله شمالی کپنهاگ. نزدیکی به اسکه و طراحی مدرن شهری در ترکیبی با آب و فضای سبز به آن محیطی گرم و به دور از ازدحام مرکز شهر را داده بود که به نظر میرسید محلی برای زندگی اقشار نسبتا برخوردار و مرفه پایتخت باشد؛ - چیزی شبیه محله Eilandje در آنتورپ-. اگرچه واحدهای آپارتمانی کوچک و تمیز مناسب برای دانشجویان یا افرادی هست که دنبال یک محل جمع و جور در نزدیکی با مرکز شهر هستند. محل اقامت ما البته کوچک نبود و در بدو ورود متوجه شدیم به یک هنرمند نقاش تعلق دارد. چراکه یک دیوار کل فضای خانه را به دو بخش تقسیم کرده بود. آتلیه نقاشی صاحب خانه آن سوی دیوار تنها با یک درب که قفل بود به بخش مسکونی ارتباط داشت. بوم ها و میزکار و انبوهی وسایل و ابزارآلات هنری از پنجره داخلی بین دو بخش قابل تشخیص بود.  بخش مسکونی هم به طرز جالبی طراحی شده بود تا در دو طبقه فضای کافی برای زندگی یک خانواده را ایجاد کند و در چیدمان و تزیینات داخلی از کارهای دستی و آثار هنری شخصی استفاده شده بود. از اسباب و وسایل و موارد خوراکی مشخص بود که این خانه دایر است و درحال حاضر هم مورد استفاده صاحبانش قرار دارد. آنقدر مجذوب تماشای زیبایی های داخلی خانه شدیم که گشتن در شهر را به فردا موکول کردیم. و جر برای خرید مایحتاج این چند روز از فروشگاه محله (Lidl) جایی نرفتیم.  


روز دوم: قلعه روزنبرگ و اجرای باله

جمعه_ 28 مارس 2025


بعد از صبحانه ساعت 9:30 از نزدیک ترین ایستگاه مترو به خانه مان با خط آبی رنگ مترو M4 به سمت مرکز شهر رفتیم و میانه راه در مقابل کلیسای فردریک (Frederik's Church) پیاده شدیم. یک کلیسای لوتری قرن هجدهم که به کلیسای مرمری (Marble Church) هم معروف است با گنبد با شکوه سبزرنگ که از بیرون ظاهری شبیه به پانتئون به آن داده است. مجسمه شخصیت های دانمارکی از جمله کیرکگارد فیلسوف در محوطه بیرونی آن قرار داشت. از شانس جمعه ها از ساعت 12 زمان بازدید از فضای داخل کلیسا که البته برای عموم رایگان است شروع میشود. لذا فعلا از بیرون گنبد بزرگ کلیسا را که بزرگترین گنبد در منطقه اسکاندیناوی هست تماشا کردیم. و سلانه سلانه در خیابان خلوت منتهی به قصر املینبورگ (Amalienborg Palace) که محل سکونت خاندان سلطنتی در دانمارک است روانه شدیم. مجموعه ای که تشکیل شده از چهار کاخ با ظاهری مشابه در سبک معماری روکوکو است که در چهارسمت میدانگاهی هشت ضلعی  واقع شده است. تندیس فردریک 5م بنیانگذار این مجموعه سلطنتی سوار بر اسب در میانه میدان قرار دارد و وقتی در اطراف میدان قدم میزنیم میتوانم گشت زنی گاردهای سلطنتی با آن کلاه های مشکی پشمالوشان را ببینیم که خواه ناخواه کمی برای مسافران مسخره به نظر میرسد.  


تور مجازی قصر:


در ادامه از سمت پارک نزدیک کاخ به سمت جنوب سرازیر شدیم این محله پر از سفارت بود از جمله سفارت هلند در خیابان Toldbodgade که جلو درب آن پر از دوچرخه پارک شده بود. اگرچه در کپنهاگ هم دوچرخه سوار وجود دارد ولی اینجا مسیرهای مجزای دوچرخه سواری به اندازه شهرهای هلند وجود ندارد و اکثر دوچرخه سواران از کلاه ایمنی استفاده میکنند. در یکی از شیرینی فروشی های اطراف برای خوردن شیرینی های معروف دانمارک و فنجانی قهوه توقف کردیم. اینجا سعی کردن برای انتخاب شیرینی دانمارک بیهوده است! چون همه شیرینی های اینجا دانمارکی هستند که در اینجا به آن wienerbrød  میگویند. شبیه ترین خوردنی به شیرینی دانمارکی های تهران را میان ویترین انتخاب کردیم که نوعی شیرینی به نام Overskåret بود که به صورت تکه هایی از یک شیرینی دایره ای بزگتر برش داده شده بود. شیرینی فروشی RvH که تاسیس آن به سال 1876 برمیگردد هنوز عکسهای قدیمی و گواهینامه های شیرینی پزی مربوط به سال های1900 را روی دیوار مغازه اش نمایش داده است.


از اینجا به سمت کاخ روزنبرگ پیاده راه چندانی نبود. قبل از خود ساختمان مثل همه کاخ ها، باغ سلطنتی بزرگی قرار دارد که در این فصل سال بعضی درختهایش شکوفه داده بودند. اگرچه عنوان شده بود که این باغ سلطنتی 400 ساله تا حد زیادی درختان مختلف میوه و گیاهان تزئینی اش را بخاطر هزینه های بالا نگه داری در فصول سرد سال طی قرون گذشته از دست داده است؛ اما قلعه زورمبورگ پس از سال‌ها تغییرات از سال ۱۶۲۴ به شکل نمای کنونی باقی مانده است. پیدا کردن ورودی ساختمان کاخ با کمی راهپیمایی از داخل محوطه باغ و خیابان شمالی آن همراه بود.

در سمت دیگر ساختمان کاخ محوطه محصور وسیعی قرار داشت که برای تمرین رژه و نمایش نظامی استفاده میشد و امروز هم چند اتوبوس همان نیروهای کلاه مشکی گارد سلطنتی را به اینجا آورده بودند. که ظاهرا برای برنامه اصلی در محوطه قصر املینبورگ آماده شان میکرد.

بلیط موزه و کاخ را به مبلغ 140 DKK (معادل 19 یورو) گرفتیم و ساعت 11 وارد کاخ موزه شدیم که محل نگهداری جواهرات و تاج سلطنتی هم است. این قلعه و باغ در سال ۱۶۰۶ توسط پادشاه دانمارک کریستیان 4م به عنوان یک تفریحگاه سلطنتی طراحی و بنا شد. قلعه روزنبرگ که زمانی خانه تابستانی پادشاه دانمارک بوده دارای نمایی از معماری رنسانس هلندی است. قلعه برای حدود 100 تا ابتدای قرن 18 به عنوان محل اقامت سلطنتی مورد استفاده قرار گرفته و پس از آن بصورت موردی به عنوان محل اقامت موقت مورد استفاده بوده است از جمله در دوره ای بعد از فوریه ۱۷۹۴ که کاخ کریستینسبورگ آتش گرفت و پیش از آنکه خاندان سلطنتی در قلعه املینبورگ ساکن شوند.


تاریخچه کاخ:

راهنمای صوتی موزه:

تور مجازی داخل کاخ:

 

از آنجا که موسس کاخ کریستیان 4م بود عدد 4 در همه جای کاخ و گچبری ها و تزئینات سلطنتی استفاده شده بود. پسر این پادشاه فردریک 3م است شاهی که محال است چهره اش از یادتان برود. با دماغی بزرگ و سری کوچک که به عنوان یکی از زشت ترین شاهانی که تا الان دیدم بیاد دارم. ما برای اینکه سلسله پادشاهی دانمارک گیجمان نکند یک الگوی جالب در آن پیدا کردیم. در خاندان سلطنتی دانمارک پادشاهان یکی در میان فردریک و کریستیان هستند. اینگونه راحت میتوان توالی پادشاهی در این خاندان را محاسبه کرد بطور مثال:

کریستیان 4 (پدر)←  فردیک 3 (پسر) ← فرزند باید کریستیان باشد و شماره آن 5

Portraits of Danish monarchs with names and reigns displayed. The images are arranged in rows, each with historical attire and diverse styles.

فرزندان فردریک 3 هم تا چندنسل دماغ های بزرگ و کله ای کوچک داشتند که پرتره های نقاشی شده از آنها را به شدت مضحک کرده بود. من همیشه فکر میکردم ما ایرانی ها و اقوام خاور میانه به دماغ ها بزرگ و نوک عقابی شهرت داریم اما در پاسخ به این پرسش کنجکاوانه از هوش مصنوعی اصلن فکرش را هم نمیکردم اینجا در این سمت جهان هم، دانمارکی ها احتمالا بخاطر تبار وایکینگی که دارند از بینی های بلند و نوک تیز برخوردارند که ویژگی مشترک پرتره های شاهان این ممالک است.

سلسله پادشاهی دانمارک

علاوه بر این پرتره های شاهکار که از دیدن هیبت شان به خنده آمده بودیم. ظاهرا خود این شاهان در طی صده های 1600 و 1700 هم از شوخی و مسخره بازی بدشان نمی آمده است. نشانه آن یک صندلی مخصوص بود که برای مضحکه کردن افراد در درباره پادشاه دانمارک استفاده میشد. در این صندلی بازوهای مکانیکی قرار داشت که به محض نشستن فرد نگون بخت او را در تله گیر انداخته و بلافاصه از خودش صدایی شبیه گوز در میاورده و جهت تکمیل تحقیر فرد مورد نظر در انتها، روی دامان او مخزنی آب را تخلیه میکرده. این ابزار شوخی یا تحقیر ظاهرا مورد استقبال اهل دربار بوده و از آن بسیار استفاده میشده است.

The wetting trap chair

در انتهای موزه هم در بخش مخزن زیرزمینی جواهرات سلطنتی میشد از تاج شاه و ملکه و سایر زیورآلاتی که در مراسم های رسمی مورد استفاده قرار می گرفت دیدن کرد. با اتمام بازدید جهت استراحت و تجدید قوا خود را با بوتانیک پارک در حاشیه موزه تاریخ طبیعی دانمارک رساندیم. آنجا در نزدیکی یک دریاچه میان پارک در آرامش یک اعتدال بهاری کمی نشستیم. چیزی نوش جان کردیم. بعد به قصد رفتن به آن طرف شهر برای بازدید از کتابخانه عمومی شهر کپنهاگ که بخاطر فرم و طراحی مدرنش به الماس سیاه معروف است سوار اتوبوس 5c شدیم. اما اتوبوس در ایستگاه مورد نظر ما توقف نکرد و ما را آن سوی کانال در سمت جزیره آماگر پیاده کرد در نزدیکی جایی که محله آزاد کریستیانیا (Freetown Christiania) واقع شده است.


کریستیانیا، 40 سال تصرف محله ای به وسعت یک کشور


یکی از اصلی ترین جاذبه های گردشگری کپنهاگ در دوره ای نه چندان دور با حدود نیم میلیون بازدیدکننده در سال، شهر آزاد کریستیانیا (Freetown Christiania) یا منطقه ای از جزیره آماگر هست که در سال 1971 در دوره ای که ایده آلیسم های ضدسرمایه داری رونق داشت توسط جوانانی خسته از کمبود شدید مسکن تصرف شد. این جامعه برخواسته از جنبش هیپی ها در ساختمان های متروکه و پارک ها این منطقه ساکن شدند و حتی برای خودشان یک قطعه موسیقی راک را به عنوان سرود ملی برگزیدند. ساکنین کریستیانیا به مرور طی 40 سال در این منطقه قوانین دلخواه خودشان را سازمان داده اند و از آن به عنوان یکی از معدود نمونه های جوامعی که با سنت زندگی آزاد از دوران بیبی بومرها (Babyboomers) باقی مانده، میتوان نام برد. دولت دانمارک هم طی این زمان تمایلی به برخورد خشن و اخراج مهاجران جوان نداشته و صرفا در مقاطعی درگیری های با باندهای بزهکار منطقه داشته است، فروش ماریجوانا و حشیش در خیابان پوشر (Pusher Street) این محله بصورت آزاد تا سال 2016 رواج داشته است و دولت از کریستیانیا به عنوان یک "آزمایش اجتماعی کوتاه مدت" برای کنترل گسترش توزیع مواد مخدر در سایر مناطق پایتخت استفاده کرده است. با گذشت بیش از چهل سال، کریستینیا هنوز پابرجاست. علی رغم اینکه هیچ خودرویی اجازه ورود به آن را ندارد و عکس برداری و فیلم برداری در آن ممنوع است؛ ولی مردمان بومی آن برای خود شبکه تلویزیونی و روزنامه رایگان دارند و یک جامعه کوچک خودمختار را نه بر اساس اصول دموکراتیک مرسوم بلکه با تکیه بر اصل اجماع و مشارکت عمومی پایه ریزی کرده و همچنان به زیست خود ادامه میدهند.

ساکنین کریستیانیا طی 40 سال در این منطقه قوانین دلخواه خودشان را سازمان داده اند و از آن به عنوان یکی از معدود نمونه های جوامعی که با سنت زندگی آزاد از دوران بیبی بومرها (Babyboomers) باقی مانده، میتوان نام برد.

Documentary - Christiania a free way of life - 2013

تئاتر سلطنتی دانمارک و اجرای باله دن کیشوت

بعد از بازدید از کتابخانه عمومی شهر با قایق ferry خود را به خانه رساندیم. ناهاری خوردیم و قدری استراحت کردیم و آماده شدیم برای رفتن به اجرای باله دن کیشون در ساختمان تئاتر سلطنتی دانمارک. تئاتر سلطنتی که با قدمتی 250 ساله نقش مهمی در رشد کانون های اجتماعی و پرورش هنرمندان عصر طلایی دانمارک داشته است. بنایی که امروز در میدان Kongens Nytorv وجود دارد البته پس از لغو سلطنت مطلقه در دانمارک در سال 1874 ساخته شده است که محل اجراهای اپرا، باله و ارکستر سطلنتی دانمارک است. بعدا تئاتر سلطنتی یک خانه نمایش برای اجراهای تئاتر در امتداد کانال نیهاون (Nyhavn) و یک ساختمان اپرا در آن سو در جزیره آماگر نیز احداث کرد. اما امشب اجرای نمایش دن کیشوت در سالن قدیمی تئاتر سلطنتی دانمارک (به دانمارکی Gamle scene) برگزار میشود.

Ballet dancers perform under a decorative arch with "Don Quixote" text overlay. The stage is set with dramatic lighting and ornate patterns.

قبل از اجرای باله اینبار در ایستگاه مترو سیتی هال پیاده شدیم در مقابل ساختمان شهرداری (Københavns Rådhus) تم پارک یا شهربازی معروف تیوولی (Tivoli Gardens) قرار دارد که انگار قرار است به زودی از هفته اول آپریل کارش را شروع کند. کنار ساختمان شهرداری با مجسمه سنگی بزرگ هانس کریستیان آندرسن (1805-1875) نویسنده شهیر دانمارکی که با خلق آثار شناخته شده ای چون جوجه اردک زشت، پری دریایی، دخترک کبریت فروش و لباس جدید پادشاه خاطرات زیادی در دوران کودکی مان بجا گذاشته بود، عکسی گرفتیم و به روحش درود فرستادیم.

از سمت پیاده راه معروف Strøget که یکی از طولانی ترین شاپینگ استریت (shopping streets) های جهان است قدم زنان خود را به سالن نمایش در میدان Kongens Nytorv رساندیم. پیش از اجرای نمایش از ساختمان تالار نمایش دیدن کردیم و بعد از اجرای زیبای باله که در سه صحنه با دو تایم ده دقیقه استراحت همراه بود؛ ساعت حدود 23:30 سرشار از اولین تجربه تماشای باله به خانه برگشتیم و شب را سپری کردیم.


روز سوم: موزه ملی دانمارک و حس هوگه شهر

شنبه_ 29 مارس 2025


کپنهاگ در مقایسه با پایتخت کشور همسایه سوئد جمعیت کمتری دارد و کمتر از نصف استکهلم که از مجموع جزایر متعددی تشکیل شده، مساحت دارد. تراکم شهری بالا و معابر هموار در سطح شهر، جابه جایی پیاده یا به وسیله دوچرخه را در پایتخت دانمارک بسیار تسهیل کرده است. در کنار دوچرخه سواری، اینجا مردم کمتر از سوئدی ها به سر و ظاهر خودشان میرسند، رنگ های یکدست و معمولا مشکی یا سفید میپوشند و خبری از بوتیک ها لوکس و لباس های گرانقیمت با طرح های گلدار و شلوغ نیست.

 انتخاب لباس های منوکرومیک و برندهای اغلب ارزان قیمت نشانه ای از سادگی و راحت گیری مردمان دانمارک است. این راحت طلبی به یکی از مشخصه های فرهنگی دانمارک تبدیل شده است. مفهومی که بصورت عمومی از واژه هوگه (به دانمارکی Hygge) برداشت میشود.
Cozy scene by a fireplace with feet in gray socks, holding "The Little Book of Hygge." Warm firelight sets a relaxing mood.

هوگه از مشخصه های فرهنگی دانمارک

برای اصطلاح هوگه (Hygge) ترجمه کاملی در سایر زبان ها وجود ندارد. این مفهوم که معادل آن در زبان هلندی در واژه gezellig یافت میشود به حالتی روحی اشاره دارد که در فضایی دنج، راحت و آرامش بخش بوجود میاید. این وضعیت رضایت بخش با جمع های دوستانه، فضاهای دنج و راحت با طراحی داخلی گرم و cozy ارتباط دارد. مجموعه اعمالی مانند خوردن یک نوشیدنی گرم اغلب میتواند در ایجاد این حالت موثر باشد. مفهوم هوگه از اواخر قرن 20 به یکی از مولفه های شاخص فرهنگی و ملی کشور دانمارک تبدیل شده است. به عنوان نمونه این وضعیت راحتی را میتوان در حاشیه بندر شهر کپنهاگ زمانی که افراد در سوناهای تعبیه شده اطراف آب سپری میکنند و بلافاصه بعد از بیرون آمدن از سونا در آب سرد کانال فرو میروند، یافت. یا زمانی که روی اسکله ها شمالی بندر، کنج خلوتی را برای لمیدن زیر نور آفتاب عصرگاهی برای خودشان بهم میزنند این المان هویتی دانمارکی ها را میتوان مشاهده کرد.

رنگ های یکدست و معمولا مشکی یا سفید در پوشش و لباس های مردم دانمارک


تصویرسازی از داشتن یک وضعیت هوگه (Hygge)


حدود ساعت 9 از خانه بیرون زدیم و اینبار با قطار به ایستگاه مرکزی شهر (Central Station) آمدیم آن سمت ایستگاه مجموعه تفریحی تیوولی قرار دارد که هنوز برای فصل بهار باز نشده بود. ما لیکن به قصد موزه ملی دانمارک (National Museum of Denmark) ساعت حدود 10 وارد موزه شدیم و ساعت 13:30 از آن خارج شدیم. نکته قابل ذکر اهمیت سنگ کهربا و نقش معادن این سنگ ارزشمند از گذشته پیش از تاریخ در این منطقه بود. سنگ کهربا در گذر تاریخ از صرفا ماده ای برای ساخت ابزار و زیورآلات به کالایی تبدیل شده بود که نقش مهمی در روابط تجاری اهالی این منطقه با ممالک جنوب برای مبادله و داد و ستد داشته است.


بعد از موزه به سمت قلعه Christiansborg رفتیم و زمین اسب دوانی که در مجموعه ای از اصطبل های سلطنتی احاطه شده بود را دیدیم. این کاخ طی دوره محل زندگی خاندان سلطنت بوده و طی این سالها دو بار مورد حریق و آتش سوزی و تخریب کامل قرار گرفته است.

(اطلاعات بیشتر در مورد قلعه:


خسته بودیم و نیاز به تجدید قوا داشتیم برای همین یک رستوران شناخته شده به نام Sporvejen که همبرگرهای بزرگی با سیب زمینی ارائه میداد را انتخاب کردیم و بعد از خوردن ناهار برای بازدید از کلیسای جامع (Vor Frue Kirke) وارد آن شدیم که نسیبتا تازه ساز بود و در داخل آن 12 تمثیل از حواریون مسیح قرار داشت. بعد از کلیسا پیاده در سمت دیگر به برج دایره ای (The Round Tower) رفتیم که قدمتی 400 ساله دارد. بعد از تماشای برج از بیرون مجدد به سمت خیابان Strøget رفتیم و از سمت میدانگاهی با فواره هایی به شکل لک لک (Stork Fountain) سوار بر مترو شدیم و خود را به کلیسای مرمری با گنبند بزرگش رساندیم که زور جمعه صبح بسته بود و نتوانستیم آن را بازدید کنیم. داخل کلیسا قدری نشستیم تا خستگی پاهایمان در برود تا آماده شویم برای ادامه پیاده روی تا سمت مجسمه پری دریایی. این مجسمه کوچک در شمال خط ساحلی و در امتداد پارکی به نام Langelinieparken محل تجمع توریست هایی گوشی به دستی هست که سعی دارند بهترین عکس سفرشان را با مجسمه شخصیت معروف داستان های هانس کریستین آندرسون ثبت کنند. کنار آب در نیمکتی خلوت نشستیم و به غنچه های شکوفه های گیلاس که هنوز در آستانه شکفته شدن بودن خیره شدیم و حسرت خوردیم که در فصل شکوفه های گیلاس که شاید یک هفته دیگر از اوایل آپریل با باز شدن شهربازی تیوولی شروع میشود اینجا نیستیم تا شکوفه ها را تماشا کنیم. با یکی از قایق ها به در ایستگاه نزدیک به سمت Orientkaj در بندرشمالی کپنهاگ و از آنجا به خانه آمدیم و باقی شب را برای روز بعد و روز آخر سفرمان استراحت کردیم.


روز چهارم و آخر سفر: شهر مالمو سوئد 

یکشنبه_ 30 مارس 2025


روز آخر سفر است و باید خانه زیبایمان را چک اوت کنیم. همه چیز را جمع کردیم و زباله هایمان را بیرون در سطل مخصوص خودش در مجتمع انداختیم. کلیدها را برای صاحب خانه در داخل مجتمع گذاشتیم و برای ادامه سفرمان به قصد عزیمت به شهر مالمو (Malmo) سوئد، کمی دیرتر از معمول حدود ساعت 11 خانه را ترک کردیم. با خط آبی مترو به ایستگاه Kongens Nytorv رفتیم جایی که محل اجرای باله بود. همانجا مجتمع فروشگاهی (Magasin Mad & Vin) قرار داشت که اجناس لوکس تر و گرانقیمت را آنجا توانستیم بیابیم. بعد ازچرخی در دپارتمان استور به مقصد فرودگاه کپنهاگ آخرین سفرمان را با بلیط های 72 ساعته city pass انجام دادیم. در فرودگاه توانستیم صندوق هایی برای گذاشتن چمدان کابین مان پیدا کنیم. سبکبار و آسوده وقت کافی داشتیم تا با قطار از روی پل دو طبقه تنگه اورسوند (Øresund Bridge) به آن سوی تنگه و شهر مالمو در سوئد بریم. این طولانی ترین پل جاده ای و ریلی اروپا بطول 8 کیلومتر در سال 2000 ساخته شده و مسیر ارتباطی زمینی بین دو کشور را ایجاد کرده است.

در ایستگاه مرکزی شهر مالمو پیاده شدیم و شهر را در روز یکشنبه بسیار خلوت یافتیم. در کنار یکی از کانالها ساندویچ هایی که از باقی مانده خوراکی های این چند روز درست کرده بودیم به عنوان ناهار خوردیم و چون دوباره مجبور نشیم بلیط اتوبوس های سوئدی را بگیریم پیاده به سمت ساحل ریبرزبورگ (Ribersborgsstranden) حرکت کردیم. شهر مالمو سومین شهر بزرگ سوئد با حدود 360 هزار نفر سکنه است. شهری که به آسمان خراش با فرم پیچان منحصر بفردش (Turning Torso) شهرت دارد.

A tall, twisted skyscraper with a geometric design stands against a cloudy sky, surrounded by smaller buildings.
آسمان خراش شهر مالمو با فرم پیچان منحصر بفردش (Turning Torso)
آسمان خراش شهر مالمو با فرم پیچان منحصر بفردش (Turning Torso)

کنار ساحل در دو روز قبل از سیزده بدر سبزه مان را گره زدیم و قبل از شروع شدن باران به سمت مرکز شهر و قلعه مالمو حرکت کردیم. با بازدید از قلعه فهمیدیم که زمان برای بازدید نیم روزه از این شهر کوچک کاملا کافی است و چیزی بیشتر از این برای دیدن به نظرمان نرسید. بعد از گشتی در شهر و خوردن یک قهوه در کافه ای خود را به ایستگاه مرکزی رساندیم و این بار با اتوبوس از روی پل گذشتیم و در اطراف پل خرگوش ها و یک مرتبه هم آهویی را دیدیم و آن سوی پل در ترمینال فرودگاه کپنهاگ پیاده شدیم و دو ساعت بعد با پروازمان به خانه برگشتیم.

Comments


در این سفر همراه ما باشید

  • Black Facebook Icon
  • Black Instagram Icon
  • Black YouTube Icon

© 2035 by SPRAYZ. Powered and secured by Wix

bottom of page